دنیای من و آدم کوچولوها – صداقت

رژیا پرهام – تورنتو

دخترک آمده و با لحنی شاکی می‌گوید:

Razhia, my friend gets more turn than me for feeding the ponies!‎ 

(رژیا، دوستم بیشتر از من برای غذا دادن به کره اسب‌ها نوبتش می‌شه!)

مشغول کاغذبازی‌های کار بودم، نگاهش کردم و هیچی نگفتم. با کلمات دیگری شکایتش را مطرح کرد. 

با خودم فکر کردم به‌قدری فهمیده است که بشود منطقی و با کمک فلسفه جوابش را بدهم. گفتم: «مهم اینه که به کره اسب‌ها غذا داده بشه و خیلی مهم نیست چه کسی غذا رو به اونا می‌ده.» 

با تعجب نگاهی به من انداخت و مثل همیشه پر از لطف و محبت و البته با کلماتی متفاوت جواب داد:

Razhia, you are the most lovely crazy lady I’ve ever met!‎

(رژیا، تو دیوونه‌ترین خانوم دوست‌داشتنی‌ای هستی که تا به‌حال دیدم!)

بعد هم راهش را کشید و رفت.

و من با خودم فکر کردم مهم نیست طرف شما چقدر نازنین باشد، وقتی حرفی بی‌راه می‌زنید، حتماً در موردتان «ناعادلانه» و بر اساس حرفتان قضاوت می‌شود و نه شما استثناء هستید، نه طرف مقابلتان. البته مطمئناً صداقت آدم بزرگ‌ها مثل دخترک نیست و شما با این سرعت به عمق فاجعهٔ شخصیتتان پی نمی‌برید!

ارسال دیدگاه